رضاعلی چراغغعلی پور ، فرزند علی در سال 1317 خورشیدی در بیجار ، متولد شد؛ تحصیلات ابتدایی را در دبستان شاپور بیجار
با مدیریت شادروان (( سید احد الله فرزانه )) تمام کرد. و دوره اول و دوم
متوسطه را در دبیرستان پهلوی با مدیریت زنده یاد مرحوم (( محسن خان حکمت
منش )) در سال 1338 در رشته ادبی به پایان رسانیدع و به اخذ مدرک دیپلم
ادبی تائل گردید. شایان ذکر است که مرحوم فرزانه و حکمت منش از فرهنگیان
باسابقه و خوشنام و از بنیانگذاران مدارس نوین در بیجار بودند؛ یاد و خاطره انها گرامی باد.
او در همان سال به سمت آموزگاری، به استخدام اداره اموزش و پرورش درامد و مدت پنج سال در روستاهای تابعه بیجار تدریس نمود و در سال 1343 به شهر منتقل و به سمت دبیری دبیرستانهای بیجار
منصوب و به ندریس ادبیات فارسی، عربی،فلسفه،منطف و علوم دینی پرداخت. در
سال 1349 به تبریز منتقل و در دانشگاه آذرآبادگان در رشته زبان و ادبیات
فارسی به تحصیل ادامه داد، و در سال 1354 با امتیاز رتبه اول از بین تمام
دانشجویان رشته زبان و ادبیات فارسی در دانشگاههای ایران با اخذ درجه
لیسانس نائل گردید، و در همان سال به زادگاه خویش (( بیجار گروس )) با هدف خدمت مراجعه نمود. و با تجربه فراوان و اندوخته های مطالعاتی خود برای جوانان بیجار
در دبیرستانها به تدریس ادامه داد، و در پاییز 1364 و با 25 سال سابقه
خدمت فرهنگی، با تقاضای خودش به افتخار بازنشستگی نائل آمد و از آن پس به
کار و فعالیت در زمینه های مختلف، عمر خود را وقف خدمت به مردم آنئ دیار
نمود.
ایشان به علت صداقت در عمل و جد و جهد فراوان در انجام وظیفه، بارها و
بارها مورد تشویق مقامات و مدیران کل و روسای ادارات اموزش و پرورش قرار
گرفته به دریافت نشان لیاقت وزارتی مفتخر شده است. وی علاوه بر حضور فعال
در کارهای عمرانی (( طراحی و نظارت پروژه های مختلف )) به عنوان کارشناس
دادگسنری بیجار نیز فعالیت داشت و نیز کانون بازنشستگان آموزش و پرورش بیجار را بنیانگذاری کرد و همچنین در شمار افراد تشکل سبز گروس و از مروجان آن بود. علاوه بر این با کمک جمعی از ادیبان بیجار،
انجمن ادبی امیرنظام گروسی را تاسیس نمود و نام خود را در کارنامه
افتخارات این شهر ثبت نمود. و در تاریخ پانزدهم اردیبهشت 1383 بعد از تحل
یک دوره بیماری سهت که صبورانه آن ار تحمل می کرد، جان به جان آفرین تسلیم
کرد و در میان حزن و اندوه جمع کثیری از فرهنگیان و هنرمندان و ادیبان در
زادگاه به خاک سپرده شد.
نمونه اشعار مرحوم چراغعلی پور
غزلی به یاد حافظ
ما نظر باز به هر سو نظری باز کنیم شاهبازیم و به عالم همه پرواز کنیم
عاشقانیم و جفا دیده هر تیر بلا جنگ، با وسوسه شعبده پرداز کنیم
قدحی ز آن می خوبان به کف آریم بسی سرکشی را ذ طرب با فلک آغاز کنیم
طلب وصل و هم آغوشی دلدار همین آرزویی است خدایا به تو ابراز کنیم
نیست آن یار مگر جلوه گه اهل نظر که به حسن نظرش، چنگ سخن ساز کنیم
مهرورزیم و در این ره سروجان باخته ایم زعش و دلبختگی ماه اعجاز کنیم
درسرا پرده اسرار چو ما را ره نیست کی توانیمد همی کشف چنان راز کنیم
پیرو مکتب عشقیم و در اقلیم وجود جان فدای نفس حافظ شیراز کنیم
نجف خان بایندر
گروسی یکی از شاعران نامی عرصه ی شعر و ادب کردی است که در سال 1227 ه ق
در گروس متولد گردیده و در سال 1300 ه ق در نجف آباد بیجار
گروس از دنیا رفته است. نجف خان پسر قلی خان از طایفه بایندری است که با
شاعران مشهور کرد از قبیل میرزا شفیع خان قبادی و الماس خان کلهری، دوستی و
رفاقت داشته است. از جمله ی مثویهای او به زبان کردی (( خسرو شیرین )) و (( شهنامه ی کردی )) است.
نمونه ای از شعر نجف خان بایندر کتاب پیشین ص 46 و 49
نه مانه هه موو ترفه ی ویژه یه نموونه ی چامه ی ئهو بویژهیه
ژناز لیشان بو،ژنان لیشان بو صهدکه نیشانه ی به لکیس لیشانبو
ئاخر که م شه رطی ههر خدیشان بو خاسان تا خراو فریوپیشان
صمد توسلی
مرحوم قیدارخان فاضل نیا، ادیب و شاعربیجاری
مرحوم
شادروان استاد قیدارخان فاضل نیا متخلص به «فاضل» فرزند اسمعیل خان واز نوادگان
فاضل خان گروسی، در26 اسفند سال 1303 شمسی در شهر بیجار دیده به جهان گشود . ایشان
ذائقه شعر و شاعری را از جد خود فاضل خان گروسی، ادیب و شاعر ونویسنده کتاب«انجمن
خاقان» به میراث بردند و در طول دوران عمر خود اشعاری مشتمل بر غزلیات، قصاید،
رباعیات، دوبیتی ها، ترجیع بند و ترکیب بندها و نثر و نمایش سروده اند . آثار
باقیمانده از این استاد گرانمایه بیشتر جنبه اجتماعی و بیان حالات و روحیات درونی
و درد آشنای او را دارد . هم اکنون فرزندان قیدارخان فاضل نیا در تلاشند تا در
آینده، میراث ادبی و ارزشمند ایشان را چاپ و در اختیار عموم علاقمندان به هنر شعر
و شاعری و افراد قدردان قرار دهند . استاد در تاریخ12آبان ماه1389 شمسی در زادگاهش
بیجار دار فانی را وداع و به دیدار یگانه معبود خود شتافتند . روحش شاد و نامش
ماندگار .
«
غزلی از قیدارخان فاضل نیا »
من ندانم
به چه مقصود بدین دهر خراب آمده ام با
دل پرشرر و چشم پر آب آمده ام
از کجــا آمده ام، آمـدنم بهـر چه بود
بسر
سیل قضا همچو حباب آمده ام
عرصه عالم علیا نه مقام چو منی است جغدم و بر سر این بام خراب آمده ام
مگر از کتم عدم این همه ی راه دراز بهر جان کندن و مردن به شتاب آمده ام
به هوای سر و روی تو به سرحد وجود با دلی سوخته و سینه کباب آمده ام
گر شدم درد کش میکده منعم نکنید
پیر این دیرم و با یاد شباب آمده ام
قهر طوفان حوادث پر و بالم بشکست مرغ بی بال و پر و خانه خراب آمده ام
خسته از رنج ره و محنت دوران وجود تا ابد بیخود و مدهوش به خواب آمده ام
گر چه خون میخورم از جبر طبیعت چه کنم بهر سودای تو با رنج و عذاب آمده ام
فاضل از بخت بد خویش سخن ها دارد لیک لب بسته و در قید حجاب آمده ام